جدول جو
جدول جو

معنی دس کاره - جستجوی لغت در جدول جو

دس کاره
بازیچه، سهل، آسان
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دستیاره
تصویر دستیاره
النگو، دستبند، حلقه ای که به مچ دست می بندند، اورنجن، دست برنجن، یاره، یارج، ایّاره، آورنجن، برنجن، دستینه، ورنجن، سوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دست کار
تصویر دست کار
کاردستی، هر چیزی که با دست ساخته و پرداخته شده باشد، کنایه از همکار و هم دست و دستیار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دست کاری
تصویر دست کاری
دست بردن در چیزی، کنایه از تغییر دادن و مرمت کردن چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چه کاره
تصویر چه کاره
اهل چه کار؟، دارای چه شغل و عمل؟ مثلاً فلانی چه کاره است؟
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دو پاره
تصویر دو پاره
دو نیمه شده دو نصفه
فرهنگ لغت هوشیار
دارای یک کار، که یک کار از او ساخته شود، بی جهت بیخود: فلان خانم یک کاره آمده بود ببیند من و شوهرش دعوا کرده ام یا نه
فرهنگ لغت هوشیار
دیواری که در پیش در قلعه و محوطه خانه کشند، پرده ای که در پیش در خانه آویزند، درگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دستیاره
تصویر دستیاره
دستبند دست برنجن
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه که مانند دست باشد، آنچه که به اندازه دست باشد، عصا چوبدستی، دستبند سوار دستواره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دستکاری
تصویر دستکاری
با دست کار کردن، صنعت یدی، دست بردن در چیزی تصرف کردن، مرمت
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه مرتکب کارهای بد شود بد کردار بد عمل بد فعل بدفعال، شریر موذی، فاسق فاجر زنا کار لواط کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دو کارد
تصویر دو کارد
مقراض جلمان، مشت و ضربتی که بزیر گلو زنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جد کاره
تصویر جد کاره
راههای مختلف تدبیرهای گوناگون روشهای متعدد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چه کاره
تصویر چه کاره
(چه استفهام کار ا ه) اهل چه کار عامل کدام عمل شاغل کدام شغل ک: (پدر و مادر دختر چکاره اند ک)، نابکار، باطل بیفایده، کسی که بدون سبب در امری مداخله کند: (فلان کس چکاره است ک)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دستیاره
تصویر دستیاره
((~. رِ))
دستبند، دست برنجن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بی کاره
تصویر بی کاره
((رِ یا رَ))
بی کار، بی هنر، ولگرد، بی فایده، بی مصرف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بس پاره
تصویر بس پاره
((بَ رِ))
بسیار پرواز، تند پرواز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یک کاره
تصویر یک کاره
((~. رِ))
بی جهت، بیهوده، کار بی معنی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دل واره
تصویر دل واره
قلب مصنوعی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دستکاری
تصویر دستکاری
Manipulation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دستکاری
تصویر دستکاری
manipulation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
دستکاری، کاسه ی مسی که از آن به عنوان پیمانه استفاده می کردند
فرهنگ گویش مازندرانی
حالتی که گاو نر درموقع جنگیدن به خود گیرد و گرد و خاک به پا
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از دستکاری
تصویر دستکاری
манипуляция
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دستکاری
تصویر دستکاری
Manipulation
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دستکاری
تصویر دستکاری
маніпуляція
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دستکاری
تصویر دستکاری
manipulacja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دستکاری
تصویر دستکاری
操作
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دستکاری
تصویر دستکاری
manipulação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دستکاری
تصویر دستکاری
manipolazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دستکاری
تصویر دستکاری
manipulación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دستکاری
تصویر دستکاری
manipulatie
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از دستکاری
تصویر دستکاری
การจัดการ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از دستکاری
تصویر دستکاری
manipulasi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی